💮 هو الرزاق

🌙نجوایی شبانه در گوش خدا

با یک حساب سرانگشتی از گذران عمرمان میبینیم که همه مان از سر صبح تا دل شب مثل کره زمین دور خودمان میچرخیم. از این طرف به آنطرف، ازاینجا به آنجا؛ زمین و زمان را زیر و رو میکنیم: برو، بیا، بخر، بخور، ببر، بیار و......

تماااااام این کارها برای این است که همه مان به دنبال زیادتر کردن "سهم" خودمان از این دنیا هستیم. حالا این سهم یا پول بیشترهست، یا شغل بهتر، یا خانه بزرگتر، یا دوستهای فراوان تر، یا تفریح و لذت بیشتر، یا آب و هوای بهتر، یا یادگیری بیشتر، یا آسایش و رفاه زیادتر، یا فهم ودرک عمیق تر و بالاتر و یا...

خلاصه که این لیست تمامی ندارد. اینها سهم ما ازین دنیاست.
اما در دایرہ المعارف خدا اسم اینها سهم نیست، بلکه اینها رزق و روزی هر انسانی ست. یعنی همه ی ما داریم تلاش میکنیم که این رزق ها را از هر جنسی که هستند، ارتقا بدهیم.

اما چه‌طوری؟ با چه فرمولی؟ با چه تکنیک‌هایی؟ آیا غیر ازاین است که همه راه حل هایمان از حدس و گمان هایمان ناشی می شوند؟
اینکه یکی میرود و یک شغلی را شروع میکند، اما دیگری هرگز حاضر نیست دست به چنین کاری بزند و میگوید: "برام نمی صرفه...". هردوی این افراد روی حدس و گمانی که دارند این دو تصمیم متفاوت را میگیرند و به آن  عمل میکنند، اما...
چه کسی میداند که کدامشان موفق میشوند؟

یک وقتهایی واقعا نمیدانیم کدام در را باید زد؟
یا ازچه راهی باید رفت؟
کدام در را بزنیم تا به رویمان باز شود؟
از کدام راه برویم که به مقصد برسیم؟
کدام مسیر زحماتمان را هدر نمیدهد؟
کدام تصمیم ما را به بهترین نتیجه می رساند؟

نمیدانیم. هییییییچکداممان نمیدانیم و ازسر همین ندانستن هاست که  شب و روز بالا پایین میکنیم، نقشه میکشیم و برنامه ریزی میکنیم. اما ای‌کاش بین اییییینهمه هیاهو و غوغای درون و بیرون مان و در کنار تلاشها و تصمیم های درست و اشتباهمان، گاهی ساکت و آرام یک گوشه خلوت پیدا کنیم و بعد، اینها را در گوش خودش هم نجوا کنیم و صادقانه به خودش بگوییم:

 خدایا! این بنده ی ضعیف تو جای رزق و روزی خودش را نمیداند و فقط روی خیالهایی که در دلش خطور میکند، در پی آن میرود.  به همین خاطر  در شهرها به دنبال آن میگردد، در خیابانها و کوچه ها و ...اما او چه میداند تو روزی اش را در کجا قرار داده ای؟

 خداجان، نگاهم کن! ببین بنده ی  سرگردانت را که نمیداند روزی اش در دشت است یا در کوه، در زمین است یا در آسمان، در خشکی است یا در دریا؟ من نمیدانم این روزی در دست چه کسی است و تو چه کسی را واسطه رسیدن آن به من قرار داده ای؟

معبود من! اما بین ایییینهمه ندانستن و باهمه ی سستی ایمانم، آنچه برایم از آفتاب آشکارتر است آن است که یقین دارم علم این رزق و روزی تنها و تنها در کتاب بی پایان تو ثبت است و نه تنها علمش، بلکه اسباب فراهم آمدنش نیز به دست توست و فقطططط تویی که آن را به لطف خودت میان بندگان یکی از یکی سرگردان ترت قسمت میکنی.

 خدایا! پس مرا در تلاش برای آن چیزی که در سرنوشتم مقدرم نکرده ای به زحمت نینداز، زیرا تو بی نیازی از به زحمت انداختن من، اما من...
من همانم که آن به آن نیازمند نگاه مهرمند تو هستم.

✍ پی نوشت:
 برداشتی آزاد از ترجمه تعقیب نماز عشا