هوالمحححححبوووووب/ به همین غلظت...
به وقت اول دی
✔ خرید کادوی تولد دوقلوها
✔ ثبت نام توی باشگاه سر خیابون که هرموقع از جلوش رد میشی ، دلت غنج میره واسش
✔ خرید یه سری جایزه واسه بچه های کلاست
✔ چک لیست کتاب شعرهای فاضل
✔ تایپ اتودهای رمان فوااااادت
✔ شروع کردن اون چند تا کتابی که از سبا قرض گرفتی
✔ درست کردن غذاهایی که دستورشونو توی اون سررسید سبزه نوشتی
✔ سر زدن به نفیسه[ آخ آخ بچه اش دیگه بزرگ شد و تو هنوز ندیدیشون]
✔ شستن حیاط و جمع کردن ته موندهی لونهی یا کریم ها
✔ دانلود چندتا آهنگ تند و انرژی بخش برای این روزها و چندتا ملایم و آرومش برای این شبها
✔ آماده کردن روزی چندتا پُست به جای یه دونه واسه وبلاگت
✔ یه روز بیشتر موندن توی مدرسه و سروسامون دادن به کتابخونه اش[ مگه نگفتی وضع کتابخونه تون داغونه و بچه ها سمتش نمیرن؟]
راستی...
یه کسی روپیدا کردم که فکر کنم اون معلم ادبیاتتون که دنبالش میگردی رومیشناسه، یه نشونه هایی میداد که تقریبا درست بود؛ شماره شو واست میفرستم حتتتتما یه سری بهش بزن و پیگیر باش، مطمئنم خیلی زود خبرهای خوبی پیدا میکنی.
+ لیست پیشنهادیات واسه این روزها، شبیه نسخهی دکترها میمونه؛ حال منم شبیه اون مریض بیچارهایه که یا پولی واسه خرید داروهاش نداره، یا اگرم داره نسخهی دکترشو قبول نداره...
+ ودیگر هیچ!