به نام خدا

می‌خوام چند روز همه چیز تعطیل بشه:
درس، درد، دلتنگی، مدرسه، خونه، تنهایی، خیابون، بودنم، این اتاق، نبودنت، دلهره،  عذاب، خوابیدن، مُردن، وبلاگ، حسادت، دلشوره، سوالهام، اخمهات، در و دیوار، ایمیل، این گوشی، خاطره، ترس، حتی دوشنبه ها...

یاد آهنگ رضا صادقی میفتم: خنده های زورکی، اشکهای یواشکی...
به زور می‌خندم. اما فورأ دلم برای خودم می‌سوزه و میگم بذار فازمو عوض کنم: بعد به سرعت از همون امیدهای الکی و چند صدم ثانیه ای به خودم میدم و بعد قربون صدقه‌ی خودم میرم.‌
الهی من فدات بشم!!!! دیدی همه چی درست شد؟ دیدی بهت گفتم نگران نباش؟ دیدی عزیزدلم همه چی همونطوری که میخواستی شد؟ دیدی خدا بالاخره جوابتو داد؟ حالا دیگه بخند، باشه؟؟

بعد.... 
چند صدم ثانیه که تموم میشه، هنوز سر جای قبلی‌ام. کنار میز روی زمین نشستم، موبایلم کنارم روی زمین افتاده، کف اتاق یخ کرده... آره دیگه، بازم کل شوفاژهارو‌ خاموش کردم؛ 

+ چقدرررر دلخوشی خواب‌ها کم است.
+ امیدهای چند صدم ثانیه‌ای را از من بگیر خداااااا، میشه؟