به نام خدا
دماغش را بالا گرفته و توی سالن قدم میزند. اگر مستقیم از روبهرو به سمتش نزدیک شوی، کوچکترین اثری از تغییر حالت در ماهیچه های صورتش که یعنی تو را دیده، نمیبینی [برعکس خیلیهای دیگر که به محض دیدن آشنایی هرچند دورو قدیمی، با علامت سرودست و لبخندو هرآنچه درتوان باشد، ابراز دوستی و صمیمیت میکنند تا وقتی که به نزدیک هم رسیده و انجام رسومات رایج دست دادن و احوالپرسی های تندوتندو که گاهی ازجواب دادن به خیلیهایش جا میمانی].
داشتم میگفتم؛ همانطور صاف و عصاقورت داده جلو میآید و از همهی کسانی که در مسیر عبورش باشند، بی اعتنا میگذرد، به چپ و راست هم نگاه نمیکند، تا به دفتر برسد. اگر به سمتش بروی و یا از دور سلام کنی جوابت را میدهد و اِلّا همهی دیگران غیر از خودش را در حکم درختانی میبیند که گُله به گُله، اینجا و آنجا سبز شده اند؛ البته درختانی متحرک و سخنگو.
طوری باافتخار از کارها و ایده ها وبرنامه هایش حرف میزند که مجال نمیشود بگویی که خب؟!! خیلی از اینها که تکراریست، خیلی از اینها سالهاست که دارد انجام میشود، خیلی ازاینها که طرحهایی شکست خورده است و...
او فقط میخواهد بگوید و غرور و خودشیفتگیاش را به رخ بکشد. به همکارم که سعی دارد با او وارد بحث شود، با چشم علامت میدهم که بگذار بگوید، او تشنهی این است که خودش را مثل تابلو جلوی چشمان بقیه بگیرد و با منم منم خودی نشان بدهد، بگذار نیاز خودشیفتگیاش ارضا شود.
یادم میآید روزی که با آب و تاب از آشپزیها و کدبانوگریهایش تعریف میکرد. ازاینکه یخچال خانه اش پراز انواع مرباو ترشی و فلان موادغذایی است و یا آن روز دیگر که با همه ی هیجان و حس خاص خودشیفتگیاش از هدیه کردن سبزیِ خشک کرده!!!! به مهمانانش تعریف میکرد، که تو گویی هییییییچکس در عمرش سبزی خشک کرده ندیده...
روز اولی که فرزندش را به مدرسه آورد، اسم پسرکش را پرسیدیم، با غرور خاصی نام فرزندش را گفت. گفتیم نکند ایشان با هماهنگی آقای حدادعادل این اسم را وارد لغت نامهی فرهنگستان ادب و هنر پارسی کرده است وما بی خبریم؟؟!!!
تمام شاگردان کلاس این معلم عزیز، شبیه خودش شده اند. چندتایی از دانش آموزان سال گذشته ی من، امسال دانش آموزان ایشان هستند و وقتی مرا در سالن میبینند، خیره در چشمان من و منتظر تا به آنها سلام کنم، بعد جواب میدهند.
داشت یادم میرفت بگویم: تااااازه اگر حسودی تان نشود ایشان به ما قول داده که لباسهایش را به مرور میپوشد که ما ببینیم.
پی نوشت:
هرررررر کاری کردم که یادداشتم مستند و خالی از غرض ورزی شخصی باشه، اما فکر کنم موفق نشدم. آنقدرررررر رفتار این شخص غیرقابل هضم و گاهی از شدت غرورو خودشیفتگی، خنده آور و در عین حال، "حالْ بد کن" هست که فکر کنم به یادداشت منم سرایت کرده...