به نام خدای بیخیالها
آخر هفته ها معمولا فشار کار بیشتر از روزهای دیگه ست، اگه مثل اینهفته دو روز تعطیلی غیر مترقبه هم داشته باشیم و بعضی از بچه ها توی این روزها بخاطر آنفولانزا هم غایب باشن هم که دیگه نور علی نور میشه!!
غیر از اینکه کلی سکته توی ریتم درسها افتاده، این وضعیت بچه ها رو حسابی حواس پرت و سر به هوا هم کرده...
امروز وقتی از یکی از آن سه دانش آموزِ غایب دیروزم پرسیدم که: "پریا دیروز چرا غایب بودی؟ مریض شده بودی؟" گفت: نه خانوم، فکر کردیم تعطیله، بخاطر همین نیومدیم مدرسه...
یعنی اون لحظه یه آنْ خیال کردم داریم توی عصر حجر زندگی میکنیم، یا یه جایی پشت کوههای بلند که نه تلویزیونی هست، نه تلفنی، نه موبایلی... و به حدی عصبانی شدم از بیخیالی بعضی پدرو مادرها که فقط خدا خودش میدونه.
بعد معلمها بااااااااید هر دفعه بخاطر غایب بودن یک دانش آموز، کلی وقت و انرژی مضاعف بگذارند و از وقت بقیهی بچه ها صرف کنند تا دروس رو دوباره و سه باره و بعضا چهارباره تکرار کنند...
≈ این پُست همراهِ ابرازِ تأسفِ بنده تقدیم میشود به مادرِ پ.ن.....................................