به نام خدای نزدیک و نزدیک تر
وقتی سر کلاس موقعیتی پیش میآید و میتوانم مطلبی که حس میکنم الان نیازهست گفته شود(مطلبی که خارج از محدودهی کتاب هست) خودم خیلی ذوق زده میشوم؛ چون همییییییشه از اینجور موقعیتها از بچه ها بازخورد خیلی خوبی گرفتم.
به نام خدای نزدیک و نزدیک تر
وقتی سر کلاس موقعیتی پیش میآید و میتوانم مطلبی که حس میکنم الان نیازهست گفته شود(مطلبی که خارج از محدودهی کتاب هست) خودم خیلی ذوق زده میشوم؛ چون همییییییشه از اینجور موقعیتها از بچه ها بازخورد خیلی خوبی گرفتم.
به نام او
فارغ از رشته ی تحصیلی و تخصص خاص هر کداممان، تا حالا شده یک مطلبی راجع به یک موضوعی بخوانید، یا یک چیزی بشنوید که خیلی برایتان هیجان انگیز باشه و خیلی افسوس بخورید که چرا تا حالا درباره ی این موضوع چیزی نمیدونستید و کنجکاو و علاقه مند بشید که اون موضوع رو دنبال کنید؟
امروز من چنین تجربه ای داشتم...
امروز: شنبه
با اینکه از آن دسته معلمانی نیستم که بتوانم ادعا کنم مشکلاتم را پشت در کلاس میگذارم و داخل کلاس می شوم و موقع برگشتن دوباره آنها را زیر بغل میزنم و به خانه می روم (البته در کل به وجود چنین توانایی ای بدبین و مشکوک هستم) اما قبول دارم که گاهی چنان غرق تدریس و لذت از یادگیری دانش آموزانت می شوی که انگار شهد شیرین هر چه علم نافع است در جان خودت ریخته می شود؛
آن موقع است که سبک و شاداب هستی و شاید لحظاتی اندک فارغ شوی از آنچه درونت را به تلاطم وا می دارد و از دل آشوبه های خاص هر روز و آن روز خاص.
مثل امروز هنگام تدریس جمع اعداد دورقمی که چقدررررررر مزه داد.