به نام اوی من و تو
خیلی وقت بود که توی دنیای تنگ و تاریک خودش دنبال یه روزنه میگشت
میخواست هرطوری هست از پیله ای که دور خودش درست کرده نجات پیدا کنه
دنبال یه روزنه میگشت
به نام اوی من و تو
خیلی وقت بود که توی دنیای تنگ و تاریک خودش دنبال یه روزنه میگشت
میخواست هرطوری هست از پیله ای که دور خودش درست کرده نجات پیدا کنه
دنبال یه روزنه میگشت
به نام خدای فؤادها...
این روزها با سرعت و بیرحمی هرچه تمامتر دارند مرا از تو دور میکنند، آنهم در جنگی نابرابر و من بیدفاعترین آدمم اینجا، روی این تکه از زمین.
به نام او
وقتی به دلم میفته که اجاق گاز روشن مونده، برمیگردم و میبینم آره، روشن مونده؛
وقتی به دلم میفته که کلید خونه توی جیب پالتوم جامونده و ممکنه پشت در بمونم، میروم توی جیبمو نگاه میکنم و میبینم کلیدم اونجاست؛